محل تبلیغات شما
چند مدت پیش ناپرهیزی کردم و دچار مسمومیت شدید شدم .به حدی که مرگ و به چشمام دیدم . درد امانم و بریده بود .حتی نمیتونستم حرف بزنم . توی اون درد بود که تازه به یاد مریضا افتادم و گفتم اللهم شفع کل مریض.دلم به حال خودم کباب بود.خیلی . اون موقع که توی خونه و بهترین شرایط درمانی بودم .به یاد صحنه ای افتادم که تو اخبار دیدم . آوارگان کشور میانمار که توی بارون و سرما و اون شرایط مجبور به مهاجرت بودن .پای پیاده توی زمین های گل آلود.دلم سوخت.خدایا شکرت روزی هزاربارهزاربارخدایا همه رو از شر قوم ظالمین نجات بده . چه داخلی چه خارجی.

وقتی بجز خدا هیچ دست آویزی نداری .

خیلی دور خیلی نزدیک

هیچ دست آویزی نباشد

به مرگ گرفتند تا به تب راضی شوید

توی ,اون ,هزاربار ,افتادم ,خدایا ,شرایط ,که توی ,هیچ دست ,دست آویزی ,به یاد ,به مهاجرت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علوم تربیتی